رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

رو به فردا RO be FARDA

**<مطالب خواندنی><عکسهای زیبا و کمیاب><سرگرمی><خبر><سینما>**

اعتماد

 

 هر وقت در فریب دادن کسی موفق شدی

به این فکر نباش که اون چقدر احمق بوده

به این فکر کن که اون چقدر به تواعتماد داشته . . .

یاس...

درحضور خارها هم میشود یک یاس بود

در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ها

 شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود

هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود 

چقدر ﺳﺨﺘﻪ

چقدر ﺳﺨﺘﻪ یکی از اقوامت یا دوستات فوت ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺑﺎﺷﻪ.ﺫﺧﻴﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ. 

ﺑﻌﺪ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ، اتفاقی ﺷﻤﺎﺭشﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮی چشمت.. لحظه سختیه...  

سلامتی همه ی دوستا 

سلامتی همه اونایی که دوسشون داشتی ولی الان نیستن.  

  

شادی روح همه اونایی که میدونی دیگه هیچ وقت 

 

 نمیتونی بهشون زنگ بزنی... 

  

ولی دلت نمیاد شمارشونو از تو گوشیت پاک کنی   

حضورت همچون معمای حل ناشدنی‌ست...

 

تو آنقدر ساده و راحت آمدی که من شیفته صداقت و سادگی‌ات شدم،

نمی‌خواهم به این زودی ها از دستت بدهم،

مرا تنها  نگذار

 کاش می شد قایق خسته جسمم در ساحل وجودت آرام گیرد..  

و من می توانستم کوله بار سنگین دردهایم را در بیراهه‌های بیقراری،

آنجا که دست هیچ آدمی زادی به آن نرسدرها کنم..

  و مجبور نبودیم در میانه راه، دیوار سرد جدایی را پیش رو ببینیم.

کاش تا آخر راه دل به جاده می سپردیم

مثل سایه، مثل رویا...

آیا طاقت می‌آورم این همه خاطره را رها کنم

و آیا تو می توانی با بی‌احساس ترین احساسها رها شوی!؟

 و آیا از این مرداب و پهن دشت وسیع به سلامت خواهیم گذشت؟؟؟

پدر ای . . .

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی ... پیر شده وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی .... پیر شده وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه.... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو بود دلت....میخواد.....بمیری  

به سلامتی همه باباها

پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:  

تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟ 
 
پسر جواب داد: من میزنم 
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود... 

 
پسرم من میزنم یا تو؟ 

 این بار پسر جواب داد شما میزنی.
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟؟؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی....

 

 

 

به سلامتی همه باباها 

رویا . . .

باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم..... 

شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم

و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آنگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.
در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند، گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده
و چه زیباست رویای با توبودن.......
با تشکر فراوان از آیدا.... 

ممنون از عزیزانی که مطالب و شعرها و همینطور عکساشونو میل میزنن.ممنون از همتون...

وابسته...

من از این فاصله ها بیزارم 

من توو عشق تورو کم دارم 

من دلم میخواد کنارم باشی 

میتونی همیشه یارم باشی 

میتونی فاصله رو برداری 

یا منو تو حسرتت میذاری 

تو که هم صحبت این شبهامی 

آخرین دلخوشی دنیامی 

به تو وابسته شدم این روزا 

تورو هرشب میبینم تو رویا 

 بگو درکم میکنی میفهمی 

یا که بی تفاوتی بی رحمی 

به تو وابسته شدم این روزا 

تورو هرشب میبینم تو روی 

ا

میدونی چقد برات دلتنگم 

من با احساس خودم میجنگم 

من با احساس خودم میجنگم...

سراب...

چون سرابی در کویر 

چون خیالی دلپذیر 

رفته بودی آمدی 

اما چه دیر 

اما چه دیر 

رفتیو آمد بهار 

بیقرارم بیقرار 

خاطراتت را فقط 

از من نگیر از من نگیر... 

فاصله...

چقدر فاصله اینجاست بین آدمها 

                                          طلوع عشق چه زیباست بین آدمها 

کاش همه از جنس نور بودند 

                                          چقدر عاطفه تنهاست بین آدمها 

انتظار

استعداد عجیبی در شکستن داری 

قلب ... غرور ... پیمان 

 

استعداد عجیبی در نشستن دارم 

به پای تو ... به امید تو ... در انتظار تو ...  

نفرین...


بر ناودان خیس چشمان من

پا گذاشتی

و بغض آسمانش را

که بیقرار باریدن بود

به تماشا نشستی

و مرا که از خاطره حضورت

به جز بی پناهی و در به دری

حاصلی نبود به سخره گرفتی

و سایه سنگین بی کسی را به دل من

تا آخر دنیا حصار کردی

و بال و پر چکاوک رویاهایم را

به شعله نیرنگ خود پرپر نمودی

نفرین بر تو و بر عشق تو...

با تشکر از سارا...

فراموش...

گفتی فراموش کردن کار ساده یست ، تو فراموش کن ، من این ساده ها را بلد نیستم... 

بغض

خدایا فرو دادن اینھمه بغض روزه رو باطل نمی کنه ؟

 

 

به یاد هم بودن...

به یاد هم بودن زیباترین هدیه ایست که نیاز به با هم بودن ندارد 

نفس...

من آن بوی خوشم که با نفسهات عجین میشه 

مگه میشه نفس نکشی و بری...

دل...

 

دلم را سخت می شکنی و آسان عذر می خواهی ... 

 عادلانه نیست....

دعا...

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، 
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، 

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،  
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، 

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟

سهراب سپهری

 

رویا...

 

 

در تاریکی بی آغاز و پایان

دری در روشنی انتظارم رویید

خودم را در پس در، تنها نهادم

و به درون رفتم:

اتاقی تهی  نگاهم را پر کرد

سایه ای در من فرود آمد

و همه شباهتم را در ناشناسی خود گم کرد

پس من کجا بودم؟

شاید زندگی ام در جای گمشده ای نوسان داشت و من انعکاسی بودم
که بیخودانه همه ی خلوت ها را بهم میزد
و در پایان همه ی رویاها در بهتی فرو میرفت...
همیشه خودم را در پس یک در، تنها دیده ام
گویی وجودم در پای این در جا مانده بود


آیا زندگی ام صدایی بی پاسخ نبود؟!

حسرت

حسرت 

 

 

همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی 

همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن  

پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد 

افسوس... آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم

بــه تــو ســــاده دل نــدادم کــه...

بــه تــو ســــاده دل نــدادم کــه بـــری ســـــــــاده ز یـــــادم . . . 

 

 

 

پنجره ام به تهی باز شد و من ویران شدم...

باورم کن . . .

 

 

باورم کن . . . 

 

میخوام بسوزم پای تو

واسه دل تنهای تو

ازهمه دنیا میگذرم

بخاطر دنیای تو

چیکار داری چیا میگن

وقتی که اینجا پیشمی

دوست دارم  فقط بگو

تا باشه دنیا پیشمی

بودن تو زندگیو

رفتن تو مرگ برام

من عشقو گم کرده بودم

اگه نبودی سر رام

عاشقی همش غمه

نگو تحملت کمه

اگه تو پیشم نمونی دنیا مثل جهنمه

نگو دیگه خسته شدی

نگو که شکسته شدی

به من نگو از اولش

بیخودی وابسته شدی...

تنها

 

 

 

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم... 

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ نگم. 

یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره. 

یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم. 

یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم. 

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. 

یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم... 

می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه. 

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه. 

توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه. 

می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی... 

دو روز دنیا ارزش این رو نداره که بخواد همش به غم و غصه بگذره. 

می خوام برم جایی که کسی منو نشناسه... 

اینجا نمی تونه جزیره ی بهشت من باشه... 

می خوام تنها باشم... 

از خودمم دور باشم... 

نباشم... 

نباشم... 

تقدیم به دلشکسته ها

دو چشم تو

دو چشم تو  
من عاشقانه میکنم نگاه بر دو چشم تو 

تو تازیانه می زنی به چشم و بر نگاه من  

چو آفتاب می شوم دمی که گرم و روشنت کنم  

چو ابر تیره می شوی که سد نهی به راه من  

خراب تر ازین کسی نمی شود که من شدم  

تو هرچه می کنی بکن ، سزات با خدای من

دوستت دارم

 

 

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

 

 

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

 

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی  ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

 

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

 

وقتی  40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری

تو درسها  به بچه مون کمک کنی  

 

وقتی  که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم  تو همونجور که بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

 

وقتی  60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

 

 

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

 

 

وقتی  که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..

نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

 

 

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

 

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی  

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

بگشای پنجره دلت را

بگشای پنجره دلت را

بگشای پنجره دلت را

تا آب در خاک نفوذ کند

و ترک‌های دلت

به‌دست لطافت آب

التیام یابد


بگشای پنجره دلت را

تا عشق را دوباره باور کنی

تا ما بودن را

دوباره از من و تو آغاز کنی

 

بگشای پنجره دلت را

تا نسیم محبت

بر اجزای وجودت بوزد


و بگویم:   دوستت دارم

و بگویی:   دوستم داری

خوشبختی

خوشبختی یعنی اینکه 

خداوند آنقدر عزیزت کند   

 که مایه آرامش دیگری شوی

مرا به یاد خواهی آورد

مرا به یاد خواهی آورد 

 آنچنان که باران سنگ قبر کهنه ای را می شوید  

 تا نام فراموش گشته ای بدرخشد
از پس سالها مرا به یاد خواهی آورد

تو کیستی

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم

 شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

 تو چیستی که از هر موج تبسم تو

 بسان قایق سرگشته ی روی مردابم

انتخاب

انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان یا بگوئی :  

                       خدا به خیر کنه ، صبح شده . .